اختلالات خوردن (درمان پرخوری با مشاوره)

اکثرما، بدن خود را امری بدیهی فرض میکنیم. صبح که از خواب بیدار میشویم، انتظار داریم که در طی روز سه وعده غذایی بخوریم، تفریح کنیم، با کیفیت مناسبی به خواب برویم، ورزش کنیم، سرکار حاضر شویم و مواردی از این قبیل. گویا هیچ مشکلی نمیتواند این روال را به خطر بیندازد. تا وقتی که بیماریای که بر ما غلبه نکند، روی این مسائل تمرکز نمیکنیم. اما عوامل روانشناختی میتواند روی زندگی روزمره ما خلل جدی ایجاد کند! از جمله مهمترین اختلالاتی که روی سیستم بدن ما اثرجدی میگذارند، اختلال در خواب و خوراک است. در این مقاله قصد داریم تا درباره انواع اختلال خوردن صحبت کنیم.
انواع اختلال خوردن همراه با نشانههای بالینی
هرزهخواری
وقتی شما به صورت متوالی به جای غذا، از مواد غیرغذایی مثل خاک، آشغال، نفت، پارچه و… مصرف کنید، به مرور زمان این مسأله جای غذا خوردن را میگیرد و تبدیل به یک عادت میشود. نشانههای بالینی این اختلال:
- الف) خوردن مداوم مواد غیرخوراکی و بدون ارزش غذایی به مدت حداقل یک ماه
- ب) خوردن مداوم مواد غیرخوراکی و بدون ارزش غذایی با سن فرد نامتناسب باشد. مثلاً بچه نمیداند که خاک خوراکی نیست و ممکن است در 1 یا 2 سالگی ناخودآگاه آن را بخورد و جزء این تشخیص نیست.
- ج)بخشی از مراسم فرهنگی و یا آیین یک شهر یا کشور نیست.
- د) در دورههای خاص مثل بارداری این اختلال توجیهپذیر نیست.
نشخوار غذایی
این اختلال خوردن مربوط به عمل بلع و جویدن است. نشانههای بالینی این اختلال شامل:
- الف) بالا آوردن غذا به صورت مکرر در یک دوره یکماهه و غذایی استفراغ شده را مجدداً میخورد یا جویده میشود و بیرون ریخته میشود.
- ب) بالا آوردنهای مکرر مربوط به بیماریهای گوارشی یا رفلاکس معده یا تنگی دیافراگم نیست.
- ج) اختلال خوردن هرزه خواری نباید همراه سایر اختلالات مانند کمخوری غذایی باشد.
اختلال مصرف غذایی اجتنابی یا محدود کننده
این افراد از تامین کردن غذای سالم برای بدن هراس دارند. در واقع خودشان را دائماً محدود میکنند. نشانههای بالینی:
الف) خودداری کردن و یا اجتناب کردن از غذا به دلیل نگرانی از عواقب غذا خوردن که خود را به شیوههای زیر نشان میدهد:
- کاهش وزن
- سوءتغذیه قابل توجه
- وابستگی به تغذیه رودهای
- تداخل چشمگیر در عملکرد اجتماعی و روانی
ب) عدم دسترسی به غذا یا آداب موردتایید فرهنگ. در واقع در مناطقی که دسترسی به غذای سالم ندارند(مثل مناطق محروم) این اختلال قابل تشخیص نیست.
ج) نباید با اختلالات دیگر خوردن قابل توجیه باشد (مثل اختلال کمخوری)
بیاشتهایی عصبی(آنورکسیا)
این افراد اشتهای غذایی دارند، اما خود را محروم میکنند. آنورکسیا به معنی محدویت غذایی است. به نشانههای بالینی این اختلال توجه کنید:
الف) محدویت دریافت انرژی نسبت به نیاز فرد که منجر به کمبود قابل ملاحظه وزن بدن میشود.
ب) ترس شدید از افزایش وزن دارد و رفتارهایی میکند که مانع از افزایش وزن بدن شود.
ج) فرد نسبت به وزن بدنش ادراک غیرواقعبینانه دارد.
پراشتهایی عصبی(بولیمیا)
این اختلال برای تشخیص بهتر نیاز دارد که بیشتر مورد بررسی قرار بگیرد. فردی که دچار بولیمیا است، نشانههای بالینی زیر را دارد:
الف) دورههای مکرر پرخوری با هردوحالت زیر همراه است:
- خوردن غذا در ساعتهای مشخص 2 ساعت یکبار
- احساس اینکه غذا نخورده و گرسنه است با اینکه تازه غذا مصرف کرده
ب) جبرانهای نامتناسب و مکرر برای جلوگیری از افزایش وزن. مثلاً روزهداری افراطی، ورزش زیاد که اصلاً با این کارها و جبرانها، وزنش پایین نمیآید.
ج) حداقل 1 روز در هفته و به مدت 3 ماه مکرر این اتفاق بیفتد.
د) ارزیابی درستی از بدن خودشان ندارند.
علتهای زیربنایی اختلالات خوردن چیست؟
برخی از اختلالات به قدری آهسته در حال افزایش هستند که به اثرات آن بیتوجه هستیم. برای فهم بیشتر اختلال خوردن، به مثال زیر توجه کنید:
«خانم ف برای اولین بار در سن 17 سالگی با ظاهری بسیار رنگپریده و پایی لرزان به داخل اتاق مشاوره آمد. او از هجده ماه قبل رژیم گرفتن و ورزش را شروع کرده بود. دلیل این اضافه وزنی 5 کیلویی بود که داشت. توسط مادر و دوستانش دائماً مورد شماتت قرار میگرفت که تو باید وزنت را کم کنی! او نیز شروع به کاهش وزن کرد، اما به مرور زمان وقتی به وزن ایدهآل رسید دیگر نتوانست جلوی خود را بگیرد! او در هنگام مشاوره 34 کیلو داشت! و هنوز هم حس میکرد چاق است! این ارزیابی نادرست او به مرور خانواده را نگران کرد. عصب پای چپ او کاملاً دچار مشکل شده بود، عادت ماهیانهاش متوقف شد و به صورت شدیدی، عصبی بود. اشاره میکرد که شاید بتواند کمی دیگر وزنش را کم کند. وقتی پدر و مادر به او هشدار میدادند که دیگر ورزش نکند، او به صورت مخفیانه این کار را ادامه میداد…»
اگر به مثال بالا دقت کنید، کمخوری عصبی خانم ف، صرفاً به جسم او آسیب نزده است، بلکه عملکرد روانی، اجتماعی او را نیز مختل کرده است. اما علتهایی که باعث میشود فرد دچار اختلال خوردن شود، چیست؟
ابعاد اجتماعی
کمخوری و پرخوری عصبی یکی از فرهنگیترین اختلالاتی است که وجود دارد. بسیاری از اثراتی که رسانهها، تبلیغات و جامعه روی مسأله خوشاندام بودن دارند، باعث شده است که متأسفانه برای زنان و مردانی که در محیطهای پررقابت حضور دارند، خوش هیکل بودن، از سلامتی ارزش بالاتری پیدا کند. در واقع ارزش یک فرد با اندازههای بدن و درصد چربی او گره خورده است! معمولاً در فرهنگ ما نیز مانند بسیاری از کشورهای دیگر، زنان هدف اصلی تبلیغات رسانهای برای لاغر شدن هستند. اگر نگاهی به آگهیهای تبلیغاتی، شرکتهای آرایشی و بهداشتی و باشگاههای ورزشی بیندازید، متوجه خواهید شد که تا چه اندازه میتوانند فشارهای زیادی را روی روان افراد بیاورند. حتی در مواقع زیادی، ایجاد احساس گناه از خوردن غذا، باعث میشود که لذت غذا خوردن را برای خودش بد بداند.
عوامل خانوادگی
مطالعات زیادی در مورد نقش احتمالی مهم الگوهای تعاملی خانواده در اختلالات خوردن صورت گرفته است. بسیاری از پژوهشگران مشاهده کردند در خانوادههایی که به صورت معمولا کمخوری عصبی وجود دارد، خانوادهای موفق، سختکوش، دلمشغول با سر و وضع ظاهری و مشتاق برای حفظ هماهنگی است. معمولاً در چنین خانوادههایی چیزی به اسم هیجانها و احساسات منفی غالباً دیده نمیشود. آنها تلاش میکنند تا حد ممکن مشکلات درونی خودشون را به دیگران فرافکنی کنند و نسبت بدهند و همین مسأله باعث میشود که احساس گناه در افراد بوجود بیاید. مادران دخترانی که اختلال کمخوری عصبی دارند، از سایر مادران لاغرتر و کمالگراتر هستند و تمایل دارند تا فرزندشان حتماً لاغر و خوشاندام باشد. به مرور زمان نقش عوامل خانوادگی کمتر شد؛ چراکه فرزندان مستقلتر شدهاند( بخصوص در جوامع غربی).
عوامل ژنتیکی و زیستشناختی
اختلالات خوردن مثل سایر اختلالات روانپزشکی دارای زمینههای ژنتیکی است. مطالعات نشان میدهد در خانوادههایی که افرادی با انواع اختلال خوردن حضور داشتند، 4 تا 5 برابر بیشتر در معرض ابتلا به اختلال خوردن هستند. خطر ابتلای جنس زن هم نسبت به مرد بالاتر است. البته در رابطه با نقش ژنتیک هم به مرور زمان مشخص شد که این نقش کمتر شده است. چرا که عنصری به اسم یادگیری اجتماعی نیز وجود دارد و فرد میتواند پس از جدایی از خانواده به سمت درمان برود و یا با افرادی رفت و آمد کند که امنیت لازم را برایش فراهم میکنند. به همین دلیل نقش ژنتیک کمرنگتر شده است.
عوامل روانشناختی
مشاهدات بالینی بسیاری نشان دادهاند که بسیاری از زنان مبتلا به اختلال خوردن، دچار افت حس کنترل داشتن و افت اعتماد به تواناییها و استعدادهای خود هستند. در واقع این مسائل به صورت اعتماد به نفس بسیار پایین (تله نقص و شرم) و احساس من خوب نیستم خود را نشان میدهد. این افراد معمولاً معیارهای سختگیرانه زیاد و کمالطلبانهای نسبت به خودشان دارند. آنها تلاش میکنند تا رخدادهای زندگی را دائماً کنترل کنند. در واقع رابطه بین کمالگرایی و اختلال خوردن به این صورت است که در فرد احساس غیرواقعبینانه و غیرمنطقی درباره بدن و جسم خودش دارد، به همین دلیل سعی میکند با سختگیری نسبت به بدنش، غذاخوردن عادی خودش را تحت کنترل دربیاورد. زنان دچار اختلال خوردن، با ظاهرشان در نظر دیگران اشتغال ذهنی شدیدی دارند. آنها حس میکنند دورو هستند، شیاد و کلاهبردارند. اگر کسی به آنها بگوید شما خوب هستید، توانمندید و میتوانید از پس امور بربیایید، قبول ندارند و اضطراب خیلی بالایی را در هنگام تشویق شدن، احساس میکنند. قضاوتی که این افراد پس از غذاخوردن درباره خودشان دارند، جداً غیرمنطقی است، برای مثل حس میکنند پس از خوردن یک بشقاب متوسط ماکارونی، 10 کیلو وزنشان اضافه شده است! در باشگاههای ورزشی، افرادی که به صورت بسیار شدید ورزش میکنند، کسانی که رژیمهای زیادی برای لاغری میگیرند و دلمشغولی شدیدی برای کم کردن وزن دارند، از جمله افرادی هستند که ردپای اختلال خوردن را در آنها میشود پیدا کرد.
نکته مهم دیگر این است که افراد مبتلا به اختلال خوردن، معمولاً در برابر هرگونه فشار و هیجان منفی؛ تحمل و تابآوری ندارند. به همین دلیل، به محض اینکه یک هیجان منفی و یک تجربه ناخوشایند در مسیر آنها قرار میگیرد، سریعاً روی غذاخوردن آنها اثر میگذارد.معمولاً کسانی که دچار پرخوری عصبی هستند، احساس گناه بسیار شدیدی پس از غذاخوردن دارند و سریعاً تلاش میکنند تا غذا را پس بدهند( استفراغ).
درمان اختلال خوردن
درمانهای دارویی: هم اکنون داروی قطعی برای درمان اختلال کمخوری عصبی وجود ندارد. داروهای موردتجویز برای افراد مبتلا، معمولاً همان داروهای ضدافسردگی هستند. داروهایی مانند پروزاک یا فلوکستین.
درمانهای روانشناختی: تا سال 1980 درمانهای اختلال خوردن، معمولاً متمرکز بر عزتنفس بود. در درمان این افراد همچنین از تکنیکهای خانوادهدرمانی نیز استفاده میشود. اما به مرور متوجه شدند که این درمانها اثربخشی کافی را ندارند. به همین دلیل درمانهای شناختی- رفتاری مانند CBT ، مایندفولنس(Mindfulness)، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد(ACT) میتوانند برای درمان این افراد بسیار موثر باشند.
گروهدرمانی: یکی از فواید مهم درمانهای گروهی برای افراد مبتلا به اختلال خوردن، میتواند عمومیت بخشی به دردشان باشد و از تجربه افرادی شبیه به خودشان استفاده کنند. معمولاً در درمان افرادی که با چاقی مفرط روبرو هستند، بهترین روش درمانی، گروه درمانی است.