اختلال شخصیت ضداجتماعی

«پسر نوجوانی، چندماهی بود که از مدرسه فرار کرده بود و در دردسر بزرگی افتاده بود. چون چندبار این اتفاق افتاده بود، مدرسه از والدین او خواسته بود تا او را نزد روانشناس یا روانپزشک ببرند. او چندین بار سابقه بستری در بیمارستان روان داشت و هر شش ماه یکبار از مدرسه فرار میکرد. غیبتهای غیرموجه زیادی داشت. دستش خالکوبیهای زیادی داشت. او در مصاحبهاش با روانپزشک به نظر میرسید اهل همکاری کردن است، در حالیکه اصلاً اینگونه نبود. بلکه طی 48 ساعت در زمان بستری، افکار و رفتارهای ترسناکی انجام داده بود، نقشه میکشید و در آن نقشهها، درباره تجاوز به آدمها، شکستن قوانین محلی و منطقهای و مواردی دیگر از نقض قوانین دیده میشد. او اصلاً از رفتارها و ترسی که در دل دیگران ایجاد میکرد، نگران نبود و احساس پشیمانی نداشت. برای مثال او عضو گروه خطرناکی بود که قرار به آزار و اذیت دیگران میگذاشتند و اصلاً از این بابت ناراحت و یا پشیمان نمیشدند. او متاسفانه هر بار با گول زدن پدر و مادر خود به منزل برمیگشت، اما مجدداً به سمت اقدامات خطرناک، مواد مخدر و دزدی میرفت. در نهایت او تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی گرفت».
نشانههای اصلی اختلال شخصیت ضداجتماعی
فردی که تشخیص قطعی اختلال شخصیت ضداجتماعی را میگیرد، یک الگوی فراگیر احترام نگذاشتن به حقوق دیگران و نقض حقوق دیگران را دارد که از 15 سالگی به بعد که با 3 نشانه از 7 مورد زیر قابل تشخیص است:
- همرنگ نبودن با هنجارهای اجتماعی از طریق انجام ندادن رفتارهای قانونی که معمولاً منجر به دستگیری میشود، نمایان میشود.
- فریبکاری در قالب دروغگویی، استفاده از اسامی جعلی یا کلک زدن به دیگران برای نفع شخصی و یا لذت بردن
- تکانشی بودن یا ناتوانی در برنامهریزی برای آینده
- تحریکپذیری و پرخاشگری در قالب دعوا یا حملات فیزیکی مکرر
- بیتوجهی خطرناک به امنیت خود یا دیگران
- بیمسئولیتی مستمر در کارهای مالی یا انجام وظایف مالی
- عدم پشیمانی در قالب بیتفاوتی در برابر آزردن دیگران، بدرفتاری با دیگران یا دزدیدن اموال دیگران
از دیگر شرایط این اختلال، این است که فرد حداق 18 سال سن، داشته باشد و قبل از سن 15 سالگی نشانههایی از اختلال سلوک را نیز داشته باشد.
توصیف بالینی از اختلال شخصیت ضداجتماعی
کسانی که اختلال شخصیت ضداجتماعی دارند، تاریخچه طولانی نقض حقوق دیگران را یدک میکشند. غالباً افرادی پرخاشگر توصیف میشوند، چون بدون رعایت نگرانیهای دیگران، هرطور شده است به خواسته خود میرسند. آنها هیچ احساس ندامت و پشیمانی از اقدامات خود ندارند و عذاب وجدان نیز ندارند. سوءمصرف مواد مخدر کاملاً در بین آنها رواج دارد. معمولاً عاقبت افرادی که تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی میگیرند، ناگوار است. برای مثال در مطالعهای که انجام شد، 1000 پسر بزهکار و غیربزهکار برای مدت بیش از 50 سال پیگیری شدند. در این مطالعه مشخص شد که افرادی که اختلال شخصیت ضداجتماعی داشتند، به مرگهای غیرطبیعی مانند مصرف الکل، خودکشی، اقدامات شدید و خشن فوت کردند. این مساله اهمیت ماجرا را نشان میدهد که باید به گروه سنی کودک و نوجوان، توجه بیشتری نشان دهیم. در 3 درصد از جامعه بالینی، این اختلال دیده میشود. جنسیت مردان بیشتر دچار این اختلال هستند و در جامعه زنان نیز 1 درصد ممکن است به اختلال ضداجتماعی مبتلا شوند. در این افراد دروغگویی، مصرف مواد، دزدی از فروشگاهها دیده میشود. همسرآزاری و کودکآزاری دارند. بعضی از آنها بیشتر عمر خود را در زندان میگذرانند.
رفتارهای ضداجتماعی در حدود سن 40 سالگی کمتر میشود.در واقع میزان جرمهایی که این افراد انجام میدهند، از 16 تا سن 40 سالگی بسیار بالا و پس از آن کاهش پیدا میکند.
جامعهستیزیای که در افراد با اختلال شخصیت ضداجتماعی، دیده میشود، در همه بیماران صدق نمیکند. در واقع بسیاری از این بیماران، مجرم نیستند. چیزی که این عده را از افرادی که مشکلات قانونی پیدا میکند، جدا میسازد، مسأله هوشبهر یا همان IQ است. در تحقیقات زیادی نشان داده شده است که کودکانی که هوشبهر پایینی داشتند در آینده دچار مشکلات قانونی بیشتری میشوند و هوشبهر بالاتر باعث شده که عدهای از این بیماران، خود را در برابر مشکلات قانونی مصون کنند. به جملاتی که یک بیمار دارای اختلال شخصیت ضداجتماعی به کار میبرد، دقت کنید:
« در درونم نفرت دارم، برای من مهم نیست که کی هستم، هرچه میشنوم که کی هستم، در درونم عصبانیت بیشتری موج میزند، از 3 سالگی الکل نوشیدم و به مردم حمله میکردم، ماریجوانا استفاده کردم و تابحال نتوانستم رابطه دوستی خوبی برقرار کنم.من مثل یک بمب ساعتی هستم، بمبی که هر لحظه در حال انفجار است. نمیتوانم از خودم خلاص شوم، دوست دارم آدمها را اذیت کنم و نمیتوانم بدون این آزار و اذیت به زندگیام ادامه دهم..»
این تنها بخشی از صحبتهای یک فرد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی است. اما چه اتفاقی در او رخ داده است که به این روز افتاده؟ چه عاملی یا عواملی، باعث بروز این اختلال میشود؟
عوامل ژنتیکی
تعداد زیادی از تحقیقات عصبی-شناختی مربوط به مغز این افراد، نشان داده است که صدمه مغزی عمومی وجود ندارد. بلکه در ساختار شیمیایی مغزشان و نورونهای عصبی دچار مشکل شدهاند. نظریهای به نام نظریه برانگیختگی وجود دارد که نشان میدهد میزان برانگیختگی مغز جامعهستیزها به طور نابهنجاری پایین است. در واقع افرادی که برانگیختگی زیاد یا کم دارند، عاطفه منفی را تجربه میکنند و در بسیاری از وضعیتها، عملکرد ضعیفی دارند، در حالیکه اگر شما این عملکردهای مغزی را در سطح متوسط داشته باشید، زندگی شادتری دارید. طبق نظریه برانگیختگی، برانگیختگی پایین نابهنجار قشر مخ که مشخصه اصلی جامعهستیزها است( اشاره کردیم که آنها از اعمال بد خود، احساس پشیمانی نمیکنند) علت اصلی رفتارشان میباشد. در واقع افرادی که جامعهستیز هستند، برای جبران این برانگیختگی پایین، نیاز به هیجان بالاتری دارند و به دنبال محرک میگردند. آستانه ترس آنها بسیار بالاتر است. ( نترس هستند) اگر در مثال اول مقاله توجه کرده باشید، این نوجوان بدون هیچ ترسی وارد گروههای خطرناکی میشد تا لذت خود را بیشتر کند. در توضیح دیگری که عامل ژنتیک را پررنگ میکند، وقتی شما کار بدی میکنید و در انتظار یک تنبیه هستید، اضطراب و ناکامی به سراغ شما میآید. اما وقتی به رفتار یک فرد جامعهستیز توجه میکنیم، این احساس ترس، اضطراب و نگرانی یا وجود ندارد یا بسیار کمرنگ است. در واقع به همین دلیل است که یک فرد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی، شروع به اقدامات وحشیانه بسیاری میکند، بدون اینکه از عواقب آن بترسد.
عوامل اجتماعی و روانشناختی
کارها و تحقیقاتی که جرالد و پترسون(2006) انجام دادند، نشان میدهد که پرخاشگریای که کودکان اختلال شخصیت ضداجتماعی انجام میدهند، ممکن است تا حدودی در نتیجه تعاملات این کودکان با پدر و مادرشان تشدید شود. آنها دریافت که این والدین، عموماً در برابر رفتارهای بد فرزندشان، تسلیم شده و یا برعکس شدیداً او را تنبیه میکنند. تا حدی که کودک رفتار بد خود را دائماً از سر لجبازی بیشتر کرده و پدر و مادر دیگر به او کاری ندارند و در واقع تسلیم میشوند. این تسلیم شدن منافع کوتاه مدتی برای والدین و حتی کودک دارد، اما به مرور زمان تبدیل به یک عادت رفتاری میشود. ترکیب این خانواده که اصطلاحاً به آنها «خانواده قهری» گفته میشوود، با عوامل دیگری مانند: مشکلات ژنتیکی، افسردگی، اضطراب و نظارت ناچیز والدین روی فرزندان همراه شده و به مرور زمان کودک به سمت رفتارهای جامعهستیز هدایت میشود.
عوامل زیستشناختی با دیگر تعاملات اجتماعی و محیطی، مثل گرفتاریهای اوایل کودکی، با هم تعامل دارند. برای مثال در خانوادهای که به خاطر طلاق یا سوءاستفاده مواد، تحت استرس هستند، ممکن است سبک تعاملی خاصی حاکم باشد که رفتار ضداجتماعی کودک را حتی تقویت و تشویق میکند. در واقع محیط ناامن زندگی یک کودک او را به سمت این مسأله هدایت میکند که برای مراقبت و محافظت از خودش، باید همرنگ آن ناامنی محیطی باشد. از مخدر و سیگار استفاده کند و همیشه همراه خودش چاقو داشته باشد. اگرچه در این مورد که کدام عوامل محیطی نقش مستقیمی در ایجاد اختلال شخصیت ضداجتماعی و جامعهستیزی دارند، اطلاعات کمی داریم، اما شواهد بسیاری از تحقیقات که روی دوقلوها انجام شده است، نشان میدهد که عوامل مشترک محیطی در سبب شناسی و شاید اختلال شخصیت، اهمیت دارند. برای مثال اگر کودک در خانوادهای با سطح اجتماعی بسیار پایین رشد کند و یا پدر و مادر شیوه فرزندپروری غیرهمسانی داشته باشند، امکان رخ دادن این اختلال و مشکلات مشابه اجتماعی بیشتر خواهد شد. بسیاری از محرومیتهای اجتماعی نیز به ایجاد اختلال شخصیت ضداجتماعی، دامن میزنند.
درمان اختلال شخصیت ضداجتماعی
درمان مبتلایان به این اختلال با مشکل مهمی روبرو است. این افراد به ندرت خود را محتاج درمان میدانند. آنها حتی میتوانند درمانگر را نیز فریب بدهند و خود را درمان شده نشان دهند! درمانگران معمولاً شناسایی کودکانی که زمینه ابتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی را دارند را ترجیح میدهند تا از کودکی از ابتلا و بدتر شدن این اختلال، پیشگیری کنند.
رایجترین درمان برای این کودکان، آموزش به والدین است. در واقع داشتن و ساختن محیطی امن همراه با فرزندپروری درست و دموکراتیک به کودکان این شانس را میدهد که بتوانند زندگی آرامتری داشته باشند. آموزش مهارتهای اجتماعی، مهارتهای زندگی نیز میتواند بسیار مفید باشد. اما برای نوجوانان و بزرگسالانی که به احتمال خیلی کم به درمان علاقه نشان دهند، گروه درمانی و داشتن گروههای حمایتی بسیار مفید است.